از سنگنوردی تا یوگا ؛ قهرمان در جستوجوی آرامش
«بهاره مرادی» در زمره بانوانی است که با تلاش و پشتکاری که داشت خیلی زود پیشرفت کرد و به ورزش قهرمانی رسید. چندین دوره عنوان قهرمان کشور را نصیب خود کرد و مدالهای آسیایی و جهانی کسب کرد، چند سال مربی تیم ملی سنگنوردی بوده و بارها برای همدان افتخارآفرینی کردهاست. در این گفتوگو از خودش، ورزش حرفهای و قهرمانی میگوید.
لطفا خودتان را معرفی کنید.
بهاره مرادی هستم، سال ۱۳۶۱ در همدان متولد شدم. در مقطع کارشناسی ارشد رشته روانشناسی عمومی تحصیل کردهام، ازدواج کردهام و یک دختر ۷ ساله دارم.
از چه زمانی و چگونه به سنگنوردی علاقهمند شدید؟
آغاز کار من با سنگنوردی بود و خوشحالم که در این مسیر قرار گرفتم و به این آگاهی رسیدم، اما دلیل اینکه به سنگنوردی علاقهمند شدم این بود که کودک لاغری بودم و همین باعث میشد همه به من بیش از حد توجه کنند و بیش از حد از مراقبم باشند، اطرافیان مدام میگفتند: «تو جان و توان نداری و باید بیشتر مواظب خودت باشی»! وقتی این حرفها را میشنیدم دوست داشتم به دیگران ثابت کنم خیلی قوی هستم، ورزش سنگنوردی را انتخاب کردم و بعد از مدتی حس کردم عضلاتم خیلی تحت تاثیر قرار گرفته و حسابی سفت شده، در نهایت برای اینکه به دیگران ثابت کنم که ضعیف نیستم ورزش قهرمانی را آغاز کردم شاید در ناخودآگاهم این حس وجود داشته که باید با این تصور دیگران مبارزه کنم و به همه ثابت کنم لاغر بودنم باعث ضعف نیست.
در ورزش قهرمانی چه رتبهها و عنوانهایی را کسب کردید؟
از سال ۷۸ رشته سنگنوردی را آغاز کردم. اردیبهشت ماه سال ۱۳۸۰ به اردوهای تیم ملی دعوت شدم. از سال ۸۰ تقریباً نفر اول ایران بودم. در۹۰ درصد مسابقاتی که از سال ۸۰ تا ۸۷ شرکت کردم، مقام نخست را کسب کردم.
در زمان نوجوانی شما جو عمومی جامعه برای پذیرش کوهنوردی و سنگنوردی زنان چگونه بود؟
جو عمومی جامعه در زمان نوجوانی برای سنگنوردی بانوان خیلی مساعد نبود، ما مدام از اطرافیان خود میشنیدیم: «مگر دختر از در و دیوار بالا میرود؟!» مدام به خاطر بودن در کوه و دشت ما را مسخره میکردند. خوشبختانه جو خیلی بهتر شده، دختران با فراغ بال بیشتری به سمت دیوارههای سنگنوردی فرستاده میشوند و به مسابقات مختلف کشوری و جهانی اعزام میشوند.
در زمان ما حتی جو مسابقه آنقدر خراب بود که در مسابقه قهرمانی کشور به دختران مدال نمیدادند؛ اما پسران اگر به مسابقات کشوری یا جهانی اعزام میشدند، هم مدال میگرفتند هم جایزههای خوبی به آنها میدادند. خوب یادم است در سال ۸۰ که فدراسیون هنوز تشکیل نشده بود و ورزش بانوان زیر نظر انجمن کوهنوردی ایران قرار داشت این انجمن منابع مالی نداشت و مسابقات را با حمایت معاونت ورزشی بانوان برگزار میکردند و ما در مسابقات شرکت میکردیم، مدال کسب میکردیم، اما فقط در روزنامهها به این مقام آوردن اشاره میشد، حکم قهرمانی یا مدالی به ما نمیدادند. تعداد مسابقات به نسبت این روزها خیلی کم بود. اعزام تیم تقریبا وجود نداشت! اولین بار در سال ۱۳۸۰ یک نفر از خانمها به خارج از کشور اعزام شد ودومین نفر من بودم که در سال ۱۳۸۴ اعزام شدم به مسابقات داخل سالن در کشور تایلند، این اعزامها خیلی کم و نادر بود، همین موضوع در جو سنگنوردی داخل کشور اثرگذار بود، بچهها پیشرفت آنچنانی نداشتند، چون از میادین ورزشی بینالمللی دور بودند. مثل الان فضای مجازی هم نبود که اخبار و اطلاعات رسانهای شود. به این صورت ما به سختی جایگاه خود را حفظ میکردیم و گاهی چندین دوره قهرمان میشدیم.
دورههایی که گذراندید؟ مربیانتان چه کسانی بودند؟
من دوره زیاد گذراندهام. مربیگری درجه دو و مربیگری درجه سه دارم، یک دوره با خانم «کورین تروکس» برگزار شد برای دریافت مربیگری درجه ۲ فرانسه، که بعد از گذراندن دوره فدراسیون این مدرک را نگرفت… البته گذراندن دوره حتی بدون مدرک برای ما بسیار ارزشمند بود، چرا که از تجربیات ایشان خیلی آموختیم.
البته از آنجا که من روانشناسی عمومی خواندهام و سالها در ورزش حرفهای حضور داشتهام، علاقه زیادی به کار در حوزه روانشناسی ورزشی دارم به همین دلیل مدرک دوره صد ساعته روانشناس تیمهای ورزشی را از فدراسیون پزشکی ورزشی دریافت کردهام. این روزها در این حوزه هم فعالیت دارم.
از سختیهای ورزش حرفهای در همدان بگویید؟
از سختیهای ورزش حرفهای باید بگویم واقعا راه سختی است. اینکه باید از خیلی چیزها گذشت و خیلی چیزها را باید کنار گذاشت تا بتوانید به رتبهها و مقامهای مد نظر برسید.
گاهی ناچارید خانواده را قربانی کنید. تغذیهای که دوست دارید، نادیده بگیرید. از خواب راحت بگذرید و با خستگی بسیار باید تلاش مضاعفی کنید برای رسیدن به جایگاه و مقامی که میخواهید.
در ورزش حرفهای ناکامی زیادی وجود دارد. هزار و یک شکست در برابر یک پیروزی قرار دارد، شما برای تحمل سختی باید سرسختی روانی داشته باشید تا به خواستهای که دل دارید برسید.
خاطره شیرین و به یادماندنی از دوران ورزش حرفهای و مربیگری خودتان دارید؟
خاطره خیلی زیاد دارم، من جدیداً در قسمت روانشناسی ورزش کار میکنم، در همین مسابقات قهرمانی کشور که اخیراً برگزار شد، با یکی از بچهها که استرس داشت، کار میکردم، تمرین آرامسازی دادم. او در هتل و در رختخواب دراز کشیده بود و من با گوگلمیت تماس گرفتم و سعی کردم آرام شود و بتواند بخوابد. ساعت هشت و نیم شب خوابش برد. تا صبح راحت خوابیده بود، صبح روز بعد در مسابقات رتبه نخست را کسب کرد، این موضوع برای من خیلی شیرین بود که توانستم این بچه را بخوابانم در صورتی که قصدم فقط این بود که آرامش پیدا کند، البته حدس میزدم ممکن است بین تمرین خوابش ببرد؛ اما واقعا تصور نمیکردم اینقدر راحت تا صبح بخوابد چون خیلی استرسش زیاد بود، موفقیت او برایم خیلی دلنشین بود.
اگر به عقب برگردید دوباره همین مسیر را دنبال میکنید؟
اگر به عقب برگردم هم بله! دوباره سنگنوردی را انتخاب میکنم، چون این ورزش مشکلات و سختیهای زیادی را پیش روی من نهاد که باعث شد به دنبال یافتن راهحلها باشم، این سختیها مرا صیقل داد و باعث شد رشد کنم، یاد گرفتم که مقام آوردن، صد خودم را گذاشتن و نفر اول ایران شدن، کسب مقام آسیایی، فقط برای خودم با ارزش است و یاد گرفتم که ببینم در ازای چیزی که از دست میدهم چه چیزی به دست میآورم؟ آموختم به جای اینکه بخواهم با کسب مدال برای خودم ارزش و احترام به دست آورم باید به درون خودم برگردم و خودم را پیدا کنم، آن سختیها و به تبع آن قهرمانیها همه و همه باعث شد که من به سمت یوگا و مدیتیشین سوق داده شوم. به درون خودم برگردم و خودم رو پیدا کنم. قهرمانیها و سختی کشیدنها مرا به سوی یوگا سوق داد دنبال خودشناسی و خداشناسی رفتم.
شما مربی یوگا هم هستید؟ چه شد که وارد این حوزه شدید؟
سالها در سطح ورزش قهرمانی کار کردم و عضو تیم ملی بودم، آسیبهای جسمی و روحی زیادی دیدم، مدتی مشغول یوگا شدم و برایم هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی خیلیخیلی آرامبخش بود، بهعنوان یک ورزشکار قهرمان خیلی عجیب بود که بعضی از حرکات یوگا رو نمیتوانستم انجام دهم و بدنم در بعضی از حرکتها خیلی ضعیف بود، انگار یوگا باعث این خودشناسی شد که تو با اینکه قهرمانی اما نمیتوانی بعضی از حرکتها را انجام دهی، حتی خیلی چیزها را درباره خودت نمیدانی و شناخت عمیقی از خودت نداری!
همین شد که دنبال خودشناسی، مدیتیشن و یوگا رفتم، یوگا آسیبهای جسمی مرا ترمیم کرد و خودشناسی کمک کرد آسیبهای روانی تا حدی ترمیم شود. در نهایت مربیگری یوگا را گرفتم و این روزها هم بیشتر مشغول مربیگری یوگا هستم و دو سانس یوگا و یک سانس سنگنوردی کار میکنم. یوگا مکمل زندگیم بود و خیلی از این انتخاب راضی و خوشحالم.
با این حساب در زمینه سنگنوردی کمتر فعال هستید؟
در حال حاضر دبیر هیئت کوهنوردی هستم و سعی میکنم تا آنجا که میتوانم در این حوزه مفید باشم. در مسابقات وبرنامههای جانبی در کنار بقیه دوستان هستم اما مربیگری را هم ادامه میدهم.
اگر بخواهید انتخاب کنید یوگا یا سنگنوردی؟
سوال سختی است، سنگنوردی را یک تفریح میدانم، اما سبک زندگیم یوگا است، چرا که قسمتهای زیادی از زندگی انسان را در برمیگیرد مثلا به من یاد داد که قهرمانی با اینکه خیلی مهم است و قهرمان شدن یک امتیاز خوب است، اما کافی نیست.
این روزها خودم برای لذت بردن از زندگی سنگنوردی میکنم و این رشته را برای پرورش نسل جوان آموزش میدهم، اما معتقدم در این رشته نباید همه قهرمان باشند روزی که به عنوان مربی به سالن سنگنوردی برگشتم با خودم گفتم: من همه مدل شاگرد را قبول میکنم.
خانمهای بزرگسالی که فقط برای تفریح میآمدند، مربیهای دیگر آنها را به خاطر اضافهوزن یا سن بالا قبول نمیکردند، چرا که فقط در پی تربیت شاگردان جوان و قهرمانپروری بودند، فلسفه من در سنگنوردی این است که ما باید به هم کمک کنیم تا دنیای قشنگتری بسازیم چرا نباید خانم ۴۵-۵۰ ساله بتواند از سنگنوردی لذت ببرد؟ چرا باید ورزش را فقط به سمت قهرمانی پیش ببریم؟!
حتی بچههایی که وارد این حوزه میشوند را به شدت به سمت قهرمانی سوق میدهیم در حالی که شاید آن بچه فقط به قصد تفریح و لذت آمده باشد. متاسفانه نگاه قهرمانپروری زیاد باعث میشود آدمهای زیادی از ورزش دور شوند. به نظر من همه میتوانند سنگنوردی کنند و هر کس به اندازه خواسته و نیاز خودش از این ورزش لذت ببرد. حتما همه نباید قهرمان شوند.