خاطره‌ای از اشتران کوه و دریاچه گَهَر

خاطره‌ای از اشتران کوه از رشته کوهستان زاگرس

بهتر از همه این است که نخست جا و بعد جهت این کوه را بگویم. اشتران کوه از رشته کوهستان زاگرس و در ناحیه شمالی آن قرار دارد.

در فاصله درود و الیگودرز و در جهت شمالی شمال غربی و جنوب شرقی به‌صورت چند نیم دایره قرار گرفته است. قله‌های متعدد دارد‌ و وجه تسمیه اشتران کوه شاید به علت شکل و ترکیب برآمدگی‌های کوهان‌دار قله هاست.

دریاچه‌های بزرگ و کوچک گهر که به دنبال هم و در عمق دره قرار گرفته‌اند، از مناظر زیبای آن هستند. دامنه‌های اشتران کوه، گاه به شکل صخره‌های بلند و با شیب تند شن و سنگ ریزه به دریاچه سرازیر می‌شود. فرود از (شن اسکی) امکان دارد که لیز بخوری و تا ته دره بیفتی، چنانکه چندین بار پیش آمده است .و آن‌سو که رود جاریست و دریاچه‌ها هستند منتهی به دره پنبه کار و دره نگار می‌شود و آب دریاچه سر ریز کرده، در مسیر دره وسیع پیش می‌رود و با یک سراب دیگر از دل کوه بیرون می‌ریزد، مخلوط شده و به دره نگار سرازیر می‌شود. آب در دره نگار زلال و گواراست، در طول راه به کرخه می پیوندد و آبش گل آلود می‌شود.

دره نگار از پوشش گیاهی و درختان و مناظر گوناگون ترکیب یافته و حجم و عمق آب زیاد است و بدون آمادگی کوه‌نوردی، نمی‌توان از آن گذشت و مطلب مهم درباره دریاچه که نوشتنش ضروریست، آن است که، دریاچه را کثیف نکنند‌ و بدن صابون زده خود را در آن نشویند و آشغال و بطری در آن نریزند، نیاندازند.

و بدان وقتی که ما رفتیم، هر چیزی را در کف دریاچه ریخته و پرت کرده بودند و تاجری از مردم تهران بر عهده گرفته بود که با خرج و بهای سنگین کف دریاچه را تمیز کند. و مردی را دیدم که لاک پشتی را از آب گرفته و به دست پسرش داده بود تا سوغات به تهران ببرد کاری که مضحک به نظر می‌آید. من او را از این کار منع کردم و متصدی و نگهبان دریاچه نیز بر او گوشزد کرد که حیوان را در محیط طبیعی خود رها کند. بالاخره ،آنجا هم آدم خود را آسوده حس نمی‌کند، اگر از این برخورد‌ها و مناظر ببیند اما، صحنه دریاچه قشنگ است و یک طرف همه‌اش صخره است و طرف دیگر درخت‌ها و بوته‌ها روئیده‌اند.

مسافرت به آن دریاچه، تعهدات و رعایت‌هایی را می‌طلبد، که آنجا را به حالت عادی و طبیعی خود بگذارند. شب هنگام، با روشن شدن فانوس‌ها و چراغ‌ها و شب نشینی مسافران و شب زنده داری که از نیمه می‌گذرد. ساعات خوب و دلپذیرست و از دور و بر صدای آواز و ساز و طرب برمی‌خیزد و بعد آرام آرام همه چیز خاموش می‌شود. تا سپیده دم که آفتاب سرزند و نور و روشنی بر دریاچه بتابد.

هوشنگ جمشید آبادی

Comments (0)
Add Comment