فرزاد امیرانی متولد سال ۴۲ در تهران و تحصیلکرده ادبیات انگلیسی است. او چند سالی است در همدان گیتار تدریس میکند. وی علاوه بر تدریس، ترجمه و تالیف ۲۷ کتاب را نیز در کارنامه خود دارد. گفتگوی ما با این هنرمند همدانی را میخوانید.
از کودکی خود بگویید
من در سال ۴۲ و در تهران به دنیا آمدهام. میخواستم به هنرستان موسیقی بروم، خانواده هم دیدند استعداد و علاقه دارم، بنابراین به هنرستان موسیقی در تهران رفتم. آن موقع هنرمندان و فوتبالیستها موهای بلندی داشتند، من وقتی دیدم شاگرد اولها همه از ته موهای خود را زده بودند منصرف شدم و گفتم من به آنجا نمیروم. موسیقی را به صورت جسته گریخته با سازهایی مانند آکاردئون و سنتور که میگرفتم بدون معلم کار میکردم. در رشته ادبیات انگلیسی تحصیل کردم. برای آموختن پیانو دو سال نزد «مرحوم مهربخش» رفتم و نتها و کمی آهنگسازی یاد گرفتم بعد ایشان در اثر بیماری سرطان فوت کردند و من سال ۶۶ سراغ گیتار رفتم و با گیتار پاپ شروع کردم.
چه چیزی در گیتار باعث شد شما سراغ این ساز بروید؟
این امکان وجود نداشت که همه جا ارگ و پیانو فراهم باشد. من دوستی داشتم که گیتار میزد و میخواند، برای ما جدید بود، توجه زیادی جلب میکرد، برخلاف پیانو قابلیت حمل را داشت و همه آهنگها را میشد زد و خواند. من هم گیتار را شروع کردم و با آنچه در زدن پیانو آموخته بود با گیتار زدم اما این مرا راضی نکرد و رفتم معلم گیتار کلاسیک گرفتم و نزد «آرجو فرضی» و «پیمان تمجید» که هم دانشکدهایام بود و بسیار خوب گیتار مینواخت، رفتم. بعد از دو، سه سال که کلاسیک کار کردم کاستی به دستم رسید که «فلامینکوم میزدند و آن موقع ما اصلا فلامینکو نشنیده بودیم. رفتم پرس و جو کردم که چه کسی فلامینکو درس میدهد که معلمی کتاب انگلیسی «خوان مارتین» را معرفی کرد من هم که معلم انگلیسی بودم آن را خواندم و جواب سوالاتم را در آن کتاب یافتم. آن کتاب را در عرض ۴ ماه زدم بعد نزد «شاهین علوی» بهترین معلم گیتار فلامینکو تهران رفتم و گفتم من این کتاب را زدهام و میخواهم کتاب «پاکو پنیا» را کار کنم. بعد گفت من چیزی ندارم درس بدهم و ما باید برویم در اسپانیا یاد بگیریم اما آن موقع شرایطش برایم فراهم نبود. چند سال گذشت خودم میزدم و ماهی یکبار نزد او میرفتم قطعهای میزدم و تایید میکرد اما کس دیگری را در ایران به من معرفی نکرد.
چند سال بعد وقتی به کنسرت میرفتم میدیدم کتاب خوآن مارتین که انگلیسی بود کسی که اجرا میکرد انگار نتوانسته بخواند، اطلاعی از آن ندارد و آنچه گفته شده بود را نمیزد. تصمیم گرفتم چون رشتهام انگلیسی بود این کتاب را ترجمه کنم نوازنده متوسطی بود اما معلم خیلی خوبی بود و بهترین و پرفروشترین کتاب در زمینه موسیقی شد. تدریس زبان انگلیسی را رها کردم و گیتار و فلامینکو تدریس، ترجمه و بعدها تالیف کردم. سال ۸۳ به اسپانیا سفر کردم تا دوره ببینم. بعد از دو ماه برگشتم و شش ماه بعد آلبومی به نام «آفتاب سفید» منتشر کردم که فقط گیتار فلامینکو بود. سال ۸۸ دوباره به اسپانیا برای کلاس پیشرفته فلامینکو رفتم. در آنجا معلمی داشتم که ذهن مرا کلا عوض کرد. او گفت باید موسیقی کشور خودتان را یاد بگیری و هرکسی که در دنیا چیزی شده موسیقی کشور خود را هم بلد است. من علاقه پیدا کردم از تکنیکهای گیتار فلامینکو برای موسیقی ایرانی و سنتی تا جایی که گیتار قابلیت دارد استفاده کنم. بعد از آن تالیف کتابهایم گیتار پاپ بود که تا امروز ۲۷ کتاب ترجمه و تالیف کردهام.
چه شد که به همدان آمدید؟
دوست داشتم در خارج زندگی کنم. من دو هنر دارم؛ یکی گیتار و دیگری زبان انگلیسی است؛ خیلی دوست داشتم اسپانیا زندگی کنم اما آنجا نمیتوانستم کار کنم چون اسپانیا خود مهد گیتار است و تدریس زبان را هم زیاد مشتاق نبودم. کشورهای مختلفی مانند ترکیه و مالزی را تجربه کردهام. یک شاگرد داشتم که از همدان به تهران نزد من میآمد و ما با هم دوست شده بودیم او به من گفت استاد بیا و شهرستان را هم امتحان کن آمدم و شروع به کار کردم. ابتدا در آموزشگاه و سپس خصوصی تدریس کردم، دو سال ماندم و به تهران رفتم و در هوای آلوده تهران قلبم ناراحت شد و تصمیم گرفتم دوباره به همدان برگردم. سه سال است که در همدان هستم.
در ایران گیتار علاوه بر جنبه موسیقایی و هنری یک جنبه ژست هم پیدا کرده، هیچ وقت از این منظر به این قضیه نگاه کردهاید؟
البته همیشه این طور نیست، گیتار زمانی پرستیژی داشت و توفیق اجباری شده بود. قبلا گیتار را میزدند و با آن میخواندند و از یکی از قابلیتهای گیتار استفاده میکردند بعد آن را ممنوع کردند به اجبار همه به موسیقی مجاز مثل کلاسیک روی آوردند. الان فکر نمیکنم پرستیژ داشته باشد. چون در جمعی گیتار میزنند و با آن میخوانند، توجه زیادی جلب میکند. ممکن است کسی پنج سال گیتار کلاسیک بزند و ببیند کسی توجه نمیکند چون موسیقی بیکلام اینجا شنونده ندارد و موسیقی کلاسیک را نمیشناسند.
گیتار نسبت به سازهای دیگر فراگیرتر است و در دوره معاصر از غرب وارد شده، آیا این فراگیری به کارکرد موسیقایی آن آسیب نزده است؟
گیتار خیلی قابلیتها دارد. یک گیتاریست فلامینکو در اسپانیا ریتم میزند ممکن است همراهی آواز داشته باشد، تکنوازی میکند، آنجا اینطور نیست که آهنگ کسی را زیاد بزنند. هرکس آهنگش را تنظیم میکند و موسیقی آن دستگاهی است. گیتاریست کامل فلامینکو باید همراهی رقص، آواز، تکنوازی و تنظیم بلد باشد. جالب است آنجا هم معمول است گیتار بزنند و کسی بخواند اینجا هم همین کار را انجام میدهند و از نظر عموم این نوع موسیقی پرتر است. گرچه ممکن است گیتاریست درجه چهار باشد چون مردم با شعر ارتباط برقرار میکنند و موسیقی ساده و در عین حال پری است هم ملودی و هم ریتم دارد. اما کسی که تکنوازی میکند همه این کارها را باید خودش انجام دهد که مستلزم مهارتهای زیادی است.
شما در همدان بیشتر فلامینکو تدریس میکنید؟
من چند سال پیش فقط فلامینکو درس میدادم اما الان به این نتیجه رسیدهام که خیلیها مانند من با پاپ شروع میکنند. من وقتی در تهران تدریس میکردم روی فلامینکو خیلی متعصب بودم اما وقتی به اسپانیا رفتتم دیدم آنها با زدن و خواندن شروع میکنند اما الان سختگیر نیستم و بعد از مدتی که پاپ زدند برای اینکه بتوانند تکنوازی کنند خودشان دنبال تکنیک میآیند.
هم تجربه تدریس در تهران و هم همدان را دارید ذائقه؟ پدیرش هنرجوها در تهران و همدان چه تفاوتی دارد؟
الان زیاد فرق نمیکند. به نظر من همدان همان روند را طی میکند فقط ۱۰ سالی عقبتر از تهران است.
آینده موسیقی فلامینکو را در همدان چگونه میبینید؟
من پاپ درس میدهم و فلامینکو را به شاگردان خودم درس میدهم. چه در ایران و چه در کشورهای دیگر غیر از اسپانیا همه به تکنوازی روی آوردهاند.
در اجرای عمومی هیچ وقت وارد شدهاید کنسرت بگذارید؟
کنسرت آموزشگاهی گذاشتهام. در همدان چند سال پیش در آموزشگاه هزاردستان اجرا کردهام. در تهران هم کنسرت تکنوازی نداشتم ولی آموزشگاهی بوده است.
برای همدان برنامه ای ندارید؟
دارم اما نمیدانم استقبال میشود یا نه. میخواهم تکنوازی کنم. یک سری موسیقی بیکلام که دو پارت ۴۰ دقیقهای میشود.